بنام خدا


دستورالعمل اجرایی در زمان صدور حکم تعلیق ترانزیت برای یک شرکت حمل و نقل بین المللی :


همکاران ارجمند و گرامی 

سریعترین و سهل ترین اتفاق ناجوانمردانه ای که در زمان بروز اتهام قاچاق  شرکت های حمل و نقل بین المللی با آن دست به گریبان میشوند و قبل از هرچیز تمام روح و روان همکاران حادثه دیده را تسخیر میکند ، تعلیق پروانه ترانزیت با قرار منع استفاده از بن تضمین ترانزیت  است .


تجربه تلخی که فقط همکاران گرفتار آمده میتوانند آنرا خوب لمس کنند .


تصور کنید کشنده های حامل کالا معطل مانده در گمرک های ورودی کشور را .


تصور کنید اسناد حمل  دریایی را که هنوز سند ترخیصیه هم صادر نشده .


تصور کنید کانتینرهای داخل محوطه را که کنتور دموراژ آن فعال شده .


تصور کنید قراردادهای حمل بین المللی را که تاخیر یا توقف آن موجب علاوه بر از بین بردن اعتبار ملی عزت و آبروی یک شرکت را هدف قرار داده .


تصور کنید مطالبات خارجی که حالا با درگیر شدن شرکت مشکوک الاوصول یا غیر قابل وصول شده اند .


تصور کنید مدیرعامل بخت برگشته ای را که با عرق سردی که روی پیشانیش نشسته  با تهدیدات گمرکی حراست قضایی انتظامی و هزاران هزار .

و نمیداند با جمع این مشکلات چه بکند .


تصور کنید کارچاق کن هایی را که از این سو آنسو در تماس و پیشنهاداتی دارند .


و آن تصوراتی که من از قلم انداخته ام را شما اضافه کنید تا خوب برای دوستان به دام نیافتاده به نمایش گذارده شود .


حالا عزیزان صاحب تجربه تلخ این اتفاق ، راهنمایی کنند چه باید کرد ؟


سراسیمه به اداره ترانزیت مراجعه کرده اید جز زهرخند چیزی تحویلتان نداده اند .


تازه اضطراب و پریشانی شما دل انگیزترین لحظه عمرشان را رقم زده است .


اینجا کسی شعور فهم درد شما را ندارد .


بارها شما را از اتاق بیرون رانده اند ، داخل راهرو باشید شما را صدا می کنم .


داخل راهرو حتی صندلی برای نشستن ارباب رجوع نیست ، نهایت تکریم ارباب رجوع را حس می کنید.


دارید حس می کنید دیگر در کشور خودتان نیستید .


دقیقا من را یاد اداره آسایش اقلیم کردستان عراق می اندازد .


برای دوستانی که ندیده اند می گویم دقیقا جایی مثل تعریفی که از اداره ساواک در کتابها نوشتند .


خدا پدر آبدارچی را بیامرزد ، او رنک های پریده ، مدیران زخم خورده و سردرگم را در این راهرو مرگ زیاد دیده ، کاری از دستش برنمی آید ، خدا خیرش بدهد با یک استکان چای و دو حبه قند یواشکی جلوی غلبه سکته را سد می کند .


زنک تلفن رانندگان پشت مرز مانده قطع نمیشود ، 


همکاران آشفته و درگیر، 


تلفن بعدی پس از نثار دشنام ها می گوید آقا تکلیف حق توقف ما را روشن کن .


حالا نوبت تماس تک تک نمایندگان مرزی است که احوال شما را بپرسد .


نتیجه ای از این اداره خشنود از در بند کشیدن شما نمی گیرید .


ذهن ها فقط دارد سی درصد حق الکشف را محاسبه می کند ، 


در راهروها دنبال کسی میگردی فقط حرفت را گوش کند ، 


خودمانی بگویم  حل مطلب کنی ، کارچاق کن های عمدتا شما را هدف گرفته اند .


نمیدانم توانستم صحنه ها را در کلام به تصویر بکشم یا نه .


مطمینم تا همین جا هم قربانیان این ظلم یک دل سیر گریه کرده اند .


حالا بیایید به طرح یک دستورالعمل مشترک برای این مواقع بحران ، اضطرار و اضطراب بشویم .


شما میدانید چه همکارانی که جان خود را براثر این اتفاق از دست داده اند ، و چه بسیار خانواده های متلاشی شده و چه بسیار همکارانی که سالها پس از یک پرونده سازی قاچاق کالا هنوز از قرص های اعصاب مصرف می کنند و هر ماه یکبار روانپزشک خود را ملاقات می کنند.


ما یک دستورالعمل مشترک می خواهیم که در موقع حادثه چه باید بکنیم .


استدعا دارم تجربیات و نظراتتان را به اشتراک بگذارید .


درودتان باد 


ولعن الله علی القوم الظالمین


مشخصات

آخرین مطالب این وبلاگ

آخرین جستجو ها